×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

iraniyan

fakt iran

واپسین دقایق

واپسين دقايق نمي دانم در لحظه ي مرگ چه خواهم كرد. لحظه اي كه در تلاطم امواج مرگ و زندگي گير افتاده ام و به دنبال يافتن روزنه اي براي بازگشتن به زندگي مي گردم و در صورت فرشته ي مرگ مي نگرم و آينده ي خويش را پيش بيني مي كنم و سپس نگاهي به جلو و پس از آن به گذشته ام مي اندازم . لحظاتي كه با تمام وجودم براي رسيدن به زندگي تلاش مي كنم اما زندگي هيچ تلاشي براي رسيدن به من نمي كند لحظاتي كه زمان متوقف مي شود و ثانيه ها از حركت باز مي ايستند و فرشته ي مرگ از پايين بدن رو به بالا شروع مي كند و روح را از جسم جدا مي نماید ولي باز هم اميدي براي زنده ماندن هست و من با اندك اميدي كه دارم باز هم براي رسيدن به زندگي تلاش مي كنم . من نيز شاهد بر اين اعمال هستم كه اندام های بدنم يكي پس از ديگري حيات را بدرود مي گويند و اول از همه انگشتان پا اما مرگ كه به تدريج بالا مي آيد با درد و رنجي فراوان كه مشابه درد قطع عضو است تمام وجودم را فرا مي گيرد ولي من باز هم براي بازگشت به زندگي اميد دارم تا زماني كه مرگ به گلو گاه رسد . در اين هنگام تمامي اميد ها براي زنده ماندن از بين مي رود و پرده ي اسرار بر جلوي ديدگان انسان كنار مي رود و حقايق بر وي نمايان خواهد شد لحظه اي كه فرشته اي از فرشتگان مقرب الهي در پيش روي من مي ايستد و با من سخن مي گويد لحظاتي كه همه به دور من گرد مي آيند و آه و افغان سر مي دهند در حالي كه هيچ يك از حال من خبر ندارند لحظه اي كه هيچ وقت انتظار آن را نمي كشيدم و وقوع آن را براي خود باور نداشتم لحظه اي كه آرزو دارم آنقدر شهامت داشته باشم كه قبل از اين كه دنيا چشم بر روي من ببندد من چشم بر روي دنيا ببندم . نمي دانم اگر لطف خداوند شامل حالم شود و دقايقي مرگ مرا به تعويق اندازد در آن دقايق چه خواهم كرد در آن دقايق كدام يك كارهاي نا تمامي كه بعد از سال ها زندگي در اين دنيا دارم را به سرانجام خواهم رسانيد . نمي دانم در آن دقايق چه خواهم كرد ، نمي دانم دوست دارم در آن دقايق چه كسي بالاي سرم باشد اي كاش مي توانستم بگويم امام زمانم ولي افسوس كه آنقدر گناهگارم كه ديگر رويي براي چنين خواهشي نداشته باشم نمي دانم جز امام زمانم چه كس ديگري مي تواند ياور خوبي برايم باشد پدرم،مادرم،خواهرم،برادرم يا اعمالي كه هيچ گاه به سود من نخواهد بود . دوست دارم در لحظه ي مرگ كسي بالاي سرم باشد كه تمام عمرم تكيه گاهم بود و با محبت و صبرش و نجواهاي شبانه هميشه و هر حال بعد از خدا مراقبم بوده كسي كه معناي محبت را به من چشانيد ، كسي كه راه مردانگي را به من آموخت ، كسي كه طاقت شنيدن آخرين سخنان قسمتي از وجودش را داشته باشد. ولي آه و افسوس از لحظه ي جدايي ، آه از آن لحظات ، لحظه اي كه براي آخرين بار مي توانم دستي به صورتش كشم لحظه اي كه براي آخرين بار مي توانم او را ببويم و ببوسم. زمستان1388
سه شنبه 17 آبان 1390 - 7:17:54 PM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
آمار وبلاگ

9437 بازدید

6 بازدید امروز

1 بازدید دیروز

31 بازدید یک هفته گذشته

Powered by Gegli Social Network (Gohardasht.com)

آخرين وبلاگهاي بروز شده

Rss Feed

Advertisements